متن در باره چهلمین روز شهادت سردار دل ها حاج قاسم سلیمانی و یارانش

ساخت وبلاگ

تو قاسم بودی و یک سلیمانی و اشتری
پیکری پاره و جامانده دست و انگشتری

خبر دارم که غوغایی از قاسم می آید
دارد صدای روضه ای از کربلا می آید

هم شهادتت مبارک گشت و هم روزت
جمعه بود و چشم انتظاری برای ظهورش

عمری در جهاد بودی و آرزویت
گشت اجابت با لبخندی در قنوتت

یک قاسم سلیمانی شدن کم نبود
تمام جهان به یکباره سلیمانی شدن

 

چهل روز است که از رفتنت می گذرد! چهل روز است که بین ما نیستی. در آن دنیا به تو خوش می گذرد؟ چهل روز است که به آرزویت دست پیدا کرده ای. تو به شهادت رسیدی و ما در چهلمین روز رفتنت در فراغت خون می گریم. اما چه کنیم که سردارمان باز نخواهد گشت. سید شهدای مدافع حرم باز نخواهد گشت. روحت آرام باشد سردار قلب ها. همه ی ما می دانیم که تو در بهشت ابدی خداوند سکنی گزیده ای.

*********

چهل روز است که رویت را ندیده ایم! باورمان نمی شود که ایرانمان دیگر سردار سلیمانی ندارد. ایران قسمتی از امنیتش را مدیون تو بود؛ مدیون شجاعت هایی که به خرج دادی؛ مدیون از خود گذشتگی هایی که کردی. اکنون در چهلمین روز از دست دادنت، ایران و ایرانی به سوگ نشسته اند و در برای فراغت می گریند. حتما شاد می شدی وقتی به تو می گفتند شهید زنده، اکنون شهیدی واقعی ای هستی که رشادت برای همه زبان زد است.

داغ از دست دادن تو بعد از چهل روز، هنوز از دل مردمی که برایت از جان خود هم می گذشتند تا در عزاداریت شرکت کنند، نرفته. به راستی بگو سلطان قلب های ایرانیان تو با ما مردم چه کردی که اینگونه عاشقت شدیم؟ تو با ما مردم چه کردی که اینگونه وابسته ات شدیم. حاج قاسم چهل روز است که از پیش ما رفته ای و ما آرامشی نداریم.

*********

چهلمین روز از داغ از دست دادن شهید سپهبد قاسم سلیمانی می گذرد و هنوز هم داغ آن برای مردم ایران تازه است. مگر می شود به زودی این داغ را فراموش کرد؟ مگر می شود که دل و روح ما ایرانیان آرام بگیرد. ما کسی را از دست دادیم که به مانند نزدیک ترین فرد زندگیمان دوستش داشتیم. آری به راستی که همه ی ما احساس می کردیم که شخصی از نزدیکترین اعضای خانواده مان را از دست داده ایم؛ همه ی ما احساس می کردیم که فرزندان حاج قاسمیم و پدرمان را از دست داده ایم! آخر حاج قاسم به مانند پدری مهربان برای ایران از خودگذشتگی می کرد.

 

مالک اشتر ایران چهل روز است که دیگر نیست؛ چهل روز است که عطر وجودش به مشام خانواده اش و ایران و ایرانی نمیرسد؛ چهل روز است که پیکر مطهرش در جایگاه ابدی اش آرام گرفته. حاج قاسم تو رفته ای و می دانیم که نمی آیی. اما بعد از چهلمین روز، هنوز هم داغدارت هستیم. کاش هیچوقت آن روز نحس که تو در آن به شهادت رسیدی سر نمی رسید. آن روز درست است که برای تو روز رسیدن به خواسته ات بود، اما برای ما روز گرفتن جگرگوشه مان بود.

********

به من بگو ای شهید که به آرامش رسیده ای؟ آیا راست گفته اند که شهدا زنده اند و نزد پروردگارشان روزی میخورند؟ به من از حال و روزت بگو! از زمانی بگو که مردم برای تشییع پیکرت از جان خود گذشتند؛ از زمانی بگو که حتی با شهادت هم به دشمن ضربه ای مهلک زدی؛ از وقتی بگو که اشک را در چشمان آقا دیدی! درباره رسیدنت از مقام شهید زنده به شهید واقعی بگو؛ بر تو چه گذشت حاج قاسم در این چهل روز؟

 

جسمت از ایران گرفته شد، اما روحت برای همیشه پاسدار ایران و ایرانی خواهد بود. تو می توانستی فرماندهی کنی، تو می توانستی خود در پشت جبهه ی جنگ بایستی و سربازانت را به مصاف با دشمن بفرستی؛ اما غیرتت به تو این اجازه را نمی داد. غیرتی که قاسم سلیمانی را تبدیل به شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی کرد. همان غیرت باعث شد که مردم این چنین تو را دوست بدارند؛ همان غیرت باعث شد که مردم در فراق از دست دادنت خون بگریند.

اگر دشمن شجاعت داشت، می ایستاد و جواب خبرنگاران را می داد. ترس دشمن از همان روزهای اول شهادتت برای ما آشکار شده بود سردار! اینکه از ایران و ایرانی ترس دارد، برایمان مثل روز آشکار شده بود. اکنون در چهلمین روز از دست دادنت، قلب ما دوباره به درد آمده. اما برای اینکه دشمن شاد نشود، با اقتدار می ایستیم. برای اینکه بر ترس او بیفزاییم، اقتدار خود را حفظ می کنیم. شهید سلیمانی الگوی ماست. مگر می شود کاری غیر از این بکنیم؟

*********

چهل روز از بودنت در بین شهدای مدافع حرم می گذرد و می دانیم که چقدر از این اتفاق خرسند هستی. هر کسی به شکلی از این دنیا می رود؛ هر کسی در این دنیا باید به نوعی رخت برچیند و به جهان دیگر برود؛ تو چه زیبا رفتی! چه قدر که با رفتنت مردم گریستند. تو به شهادت رسیدی و این خواسته ی تو بود. حتما خواسته ی دیگرت هم این بوده که در بین شهدای مدافع حرم باشی که اکنون چهل روز است که نزد آنهایی. شهادت هدیه ای بزرگ برای تو و دردی بی نهایت برای ما بود.

*********

قاسم سلیمانی در چهلمین روز شهادتش هنوز هم در قلب و ذهن بسیاری از مردم وجود دارد. اینکه چیزی نیست؛ یاد او برای همیشه در قلب و ذهن ما خواهد بود. ما همیشه با فکر کردن به شجاعت و دلیری های او سعی خواهیم کرد که خود را مقتدر نگه داریم. نمی گذاریم که دشمن ذره ای به خاک کشور تجاوز کند تا روح پاک حاج قاسم در عذاب نباشد.

 

دفاع از مظلوم آیین تو بود. هر جا که نام قاسم سلیمانی می آمد، اولین چیزی که در وجود مردم شکل می گرفت غرور بود؛ اولین چیزی که در وجود مظلومین شکل می گرفت، اطمینان خاطر بود. چه کودکانی که از دست دشمن رها نکردی، چه خانواده هایی را که به آرامش نرساندی. نه تنها ایران بلکه اغلب مردم جهان به تو مدیون هستند. به راستی که اکنون چگونه دِین خود را می بایست به تو ادا کنند؟ سردار! تو آنقدر بزرگ بودی که محتاج این کار ما نخواهی بود. اما همین قدر در توان داریم که در چهلمین روز از دست دادنت هم برایت عزاداری کنیم.

 

تنها به این امید که روزی ما دوباره تو را ملاقات می کنیم، توانسته ایم با غمت کنار بیاییم. اما به ما بگو که ما هم می توانیم مثل تو آزاده باشیم؟ ما هم میتوانیم مثل تو بهشتی شویم که در آخرت تو را ملاقات کنیم؟ به راستی سردار، ما باید چگونه زندگی کنیم که در آخرت از نعمت وجود تو در کنارمان بهره ببریم؟ تو یکی از پاک ترین انسان هایی بودی که خداوند تو را از ما ستاند. شهادتت بد ضربه ای بود که به قلب مان وارد گشت. چهل روز دردی که از این ضربه به وجود آمده در وجودمان ریشه کرده؛ گویی که این درد هرگز نمی خواهد ما را رها کند.

همه ی ایرانیان به تو عادت کرده بودند. تو برایشان به مانند پدری شده بودی که حاضر بود از خود بگذرد، اما فرزندش در آرامش باشد. دست آخر هم همین کار را کردی و از خود گذشتی تا ایرانت در آرامش باشد. سردار! دشمن آنقدر ترسو بود که حاضر نشد در داخل مرزهای آشیانه ی آرامشت یعنی ایران با تو رو در رو شود و آنقدر ضعیف بود که تو را در ظلمت شب در خارج از مرزها به شهادت رساند. این شهادت را به تو تبریک می گویم.

 

تو قاسم بودی و یک سلیمانی و اشتری
پیکری پاره و جامانده دست و انگشتری

خبر دارم که غوغایی از قاسم می آید
دارد صدای روضه ای از کربلا می آید

هم شهادتت مبارک گشت و هم روزت
جمعه بود و چشم انتظاری برای ظهورش

عمری در جهاد بودی و آرزویت
گشت اجابت با لبخندی در قنوتت

یک قاسم سلیمانی شدن کم نبود
تمام جهان به یکباره سلیمانی شدن

 

چهل روز است که از رفتنت می گذرد! چهل روز است که بین ما نیستی. در آن دنیا به تو خوش می گذرد؟ چهل روز است که به آرزویت دست پیدا کرده ای. تو به شهادت رسیدی و ما در چهلمین روز رفتنت در فراغت خون می گریم. اما چه کنیم که سردارمان باز نخواهد گشت. سید شهدای مدافع حرم باز نخواهد گشت. روحت آرام باشد سردار قلب ها. همه ی ما می دانیم که تو در بهشت ابدی خداوند سکنی گزیده ای.

*********

چهل روز است که رویت را ندیده ایم! باورمان نمی شود که ایرانمان دیگر سردار سلیمانی ندارد. ایران قسمتی از امنیتش را مدیون تو بود؛ مدیون شجاعت هایی که به خرج دادی؛ مدیون از خود گذشتگی هایی که کردی. اکنون در چهلمین روز از دست دادنت، ایران و ایرانی به سوگ نشسته اند و در برای فراغت می گریند. حتما شاد می شدی وقتی به تو می گفتند شهید زنده، اکنون شهیدی واقعی ای هستی که رشادت برای همه زبان زد است.

داغ از دست دادن تو بعد از چهل روز، هنوز از دل مردمی که برایت از جان خود هم می گذشتند تا در عزاداریت شرکت کنند، نرفته. به راستی بگو سلطان قلب های ایرانیان تو با ما مردم چه کردی که اینگونه عاشقت شدیم؟ تو با ما مردم چه کردی که اینگونه وابسته ات شدیم. حاج قاسم چهل روز است که از پیش ما رفته ای و ما آرامشی نداریم.

*********

چهلمین روز از داغ از دست دادن شهید سپهبد قاسم سلیمانی می گذرد و هنوز هم داغ آن برای مردم ایران تازه است. مگر می شود به زودی این داغ را فراموش کرد؟ مگر می شود که دل و روح ما ایرانیان آرام بگیرد. ما کسی را از دست دادیم که به مانند نزدیک ترین فرد زندگیمان دوستش داشتیم. آری به راستی که همه ی ما احساس می کردیم که شخصی از نزدیکترین اعضای خانواده مان را از دست داده ایم؛ همه ی ما احساس می کردیم که فرزندان حاج قاسمیم و پدرمان را از دست داده ایم! آخر حاج قاسم به مانند پدری مهربان برای ایران از خودگذشتگی می کرد.

 

مالک اشتر ایران چهل روز است که دیگر نیست؛ چهل روز است که عطر وجودش به مشام خانواده اش و ایران و ایرانی نمیرسد؛ چهل روز است که پیکر مطهرش در جایگاه ابدی اش آرام گرفته. حاج قاسم تو رفته ای و می دانیم که نمی آیی. اما بعد از چهلمین روز، هنوز هم داغدارت هستیم. کاش هیچوقت آن روز نحس که تو در آن به شهادت رسیدی سر نمی رسید. آن روز درست است که برای تو روز رسیدن به خواسته ات بود، اما برای ما روز گرفتن جگرگوشه مان بود.

********

به من بگو ای شهید که به آرامش رسیده ای؟ آیا راست گفته اند که شهدا زنده اند و نزد پروردگارشان روزی میخورند؟ به من از حال و روزت بگو! از زمانی بگو که مردم برای تشییع پیکرت از جان خود گذشتند؛ از زمانی بگو که حتی با شهادت هم به دشمن ضربه ای مهلک زدی؛ از وقتی بگو که اشک را در چشمان آقا دیدی! درباره رسیدنت از مقام شهید زنده به شهید واقعی بگو؛ بر تو چه گذشت حاج قاسم در این چهل روز؟

 

جسمت از ایران گرفته شد، اما روحت برای همیشه پاسدار ایران و ایرانی خواهد بود. تو می توانستی فرماندهی کنی، تو می توانستی خود در پشت جبهه ی جنگ بایستی و سربازانت را به مصاف با دشمن بفرستی؛ اما غیرتت به تو این اجازه را نمی داد. غیرتی که قاسم سلیمانی را تبدیل به شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی کرد. همان غیرت باعث شد که مردم این چنین تو را دوست بدارند؛ همان غیرت باعث شد که مردم در فراق از دست دادنت خون بگریند.

اگر دشمن شجاعت داشت، می ایستاد و جواب خبرنگاران را می داد. ترس دشمن از همان روزهای اول شهادتت برای ما آشکار شده بود سردار! اینکه از ایران و ایرانی ترس دارد، برایمان مثل روز آشکار شده بود. اکنون در چهلمین روز از دست دادنت، قلب ما دوباره به درد آمده. اما برای اینکه دشمن شاد نشود، با اقتدار می ایستیم. برای اینکه بر ترس او بیفزاییم، اقتدار خود را حفظ می کنیم. شهید سلیمانی الگوی ماست. مگر می شود کاری غیر از این بکنیم؟

*********

چهل روز از بودنت در بین شهدای مدافع حرم می گذرد و می دانیم که چقدر از این اتفاق خرسند هستی. هر کسی به شکلی از این دنیا می رود؛ هر کسی در این دنیا باید به نوعی رخت برچیند و به جهان دیگر برود؛ تو چه زیبا رفتی! چه قدر که با رفتنت مردم گریستند. تو به شهادت رسیدی و این خواسته ی تو بود. حتما خواسته ی دیگرت هم این بوده که در بین شهدای مدافع حرم باشی که اکنون چهل روز است که نزد آنهایی. شهادت هدیه ای بزرگ برای تو و دردی بی نهایت برای ما بود.

*********

قاسم سلیمانی در چهلمین روز شهادتش هنوز هم در قلب و ذهن بسیاری از مردم وجود دارد. اینکه چیزی نیست؛ یاد او برای همیشه در قلب و ذهن ما خواهد بود. ما همیشه با فکر کردن به شجاعت و دلیری های او سعی خواهیم کرد که خود را مقتدر نگه داریم. نمی گذاریم که دشمن ذره ای به خاک کشور تجاوز کند تا روح پاک حاج قاسم در عذاب نباشد.

 

دفاع از مظلوم آیین تو بود. هر جا که نام قاسم سلیمانی می آمد، اولین چیزی که در وجود مردم شکل می گرفت غرور بود؛ اولین چیزی که در وجود مظلومین شکل می گرفت، اطمینان خاطر بود. چه کودکانی که از دست دشمن رها نکردی، چه خانواده هایی را که به آرامش نرساندی. نه تنها ایران بلکه اغلب مردم جهان به تو مدیون هستند. به راستی که اکنون چگونه دِین خود را می بایست به تو ادا کنند؟ سردار! تو آنقدر بزرگ بودی که محتاج این کار ما نخواهی بود. اما همین قدر در توان داریم که در چهلمین روز از دست دادنت هم برایت عزاداری کنیم.

 

تنها به این امید که روزی ما دوباره تو را ملاقات می کنیم، توانسته ایم با غمت کنار بیاییم. اما به ما بگو که ما هم می توانیم مثل تو آزاده باشیم؟ ما هم میتوانیم مثل تو بهشتی شویم که در آخرت تو را ملاقات کنیم؟ به راستی سردار، ما باید چگونه زندگی کنیم که در آخرت از نعمت وجود تو در کنارمان بهره ببریم؟ تو یکی از پاک ترین انسان هایی بودی که خداوند تو را از ما ستاند. شهادتت بد ضربه ای بود که به قلب مان وارد گشت. چهل روز دردی که از این ضربه به وجود آمده در وجودمان ریشه کرده؛ گویی که این درد هرگز نمی خواهد ما را رها کند.

همه ی ایرانیان به تو عادت کرده بودند. تو برایشان به مانند پدری شده بودی که حاضر بود از خود بگذرد، اما فرزندش در آرامش باشد. دست آخر هم همین کار را کردی و از خود گذشتی تا ایرانت در آرامش باشد. سردار! دشمن آنقدر ترسو بود که حاضر نشد در داخل مرزهای آشیانه ی آرامشت یعنی ایران با تو رو در رو شود و آنقدر ضعیف بود که تو را در ظلمت شب در خارج از مرزها به شهادت رساند. این شهادت را به تو تبریک می گویم.

 

کتابخانه خواجه نصیر طوسی معلم کلایه...
ما را در سایت کتابخانه خواجه نصیر طوسی معلم کلایه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2bookalamoota بازدید : 133 تاريخ : شنبه 24 اسفند 1398 ساعت: 15:56